سه شنبه 12 اسفند 1393ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | گزارش و تحليل       یازار :  حجت الهامی
+0 به یه ن
«آزربای» سئچیلدی
بو بلاگدا «آذربایجان یا آزربایجان؟» عنواندا بیر سورغو سس وئرمک ایچون وئریلمیشدیر حورمتلی اوخوجولارین آزربایجان یازیسینا یوکسک اوی وئرمک لریندن دولایی همیده یولداشلارین اوی لارینا سایغیلاریمی گؤسترمک ایچون بو وبلاگین آدیدا او یازی شکلینه دئیشله ندی.   اوی وئرنلر ساغ اولسون
دوشنبه 27 مرداد 1393ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | گزارش و تحليل       یازار :  حجت الهامی
+0 به یه ن

هر چه بگندد نمكش ميزنند

بودن يا نبودن درياچه اورميه ؛ مسئله اين است !

دولت مهرورز مهرش را از اين درياچه دريغ كرد گرچه شعار «ما مي توانيم» مي داد اما نتوانست كوچكترين كاري براي نجات درياچه انجام دهد حرف و حديث فراوان بود ، همايش پشت همايش ، تصويب بودجه هاي ميلياردي البته بر روي كاغذ...تا اينكه درياچه اورميه جان به لب شد و بايد گفت در آن دوران آن درياچه نيلگون به كويري شوره زار تبديل شد.

اما وقتي آن داور با تدبير آمد به بازي پر خطاي آن مرد ناتوان كارت قرمز نشان داد و همانطور كه قول داده بود اولين جلسه هيئت دولت جديد به موضوع و معضل درياچه اورميه اختصاص داده شد و همين !

يكسال تمام از عمر دولت تدبير گذشت اما هنوز هيچ حركت با تدبير و يا احيانا بي تدبيري مشاهده نمي شود

 اكنون 8+1 سال است كه همه گزينه ها روي ميز هستند اما هيچ اراده جدي براي هيچ كاري وجود ندارد.

سدها مثل سد نازلو چاي نمي گذارند رودهاي اين حوضه ديگر روي درياچه را ببينند و به او طنازي كنند ، زاينده رود  ره گم  كرده و ديگر نمي زايد...

يكي از ده بالا آب از ارس مي آورد ديگري سر بركه معركه مي گيرد

 يكي از ده پايين آب از زاب مي كشد ديگري  آن دور تفنگ مي كشد

اكنون 90 درصد آب درياچه خشك شده و فقط نمك آن باقي مانده است در اين ميان تنها كار محسوسي كه  در اين درياچه بزرگ انجام مي گيرد برداشت نمك است گرچه چند لودر و كمپرسي پيوسته كار مي كنند اما با اين كار جزيي ، حجم عظيم نمك چندان تغييري نمي كند. راجع به طوفان نمك مردم سخنها مي گويند اما دولتمردان هيچ چيز نمي گويند تنها برخي از كارشناسان  با سانسور و ترس  از احتمال آن در آينده دور سخن مي گويند اما حقيقت همان است كه مردم مي گويند آبهاي زميني روستاهاي اطراف درياچه شور شده است طوفانهاي نمك شروع شده است با چشم غير مسلح و غير كارشناسي هم  اين بديهيات را مي توان ديد  من به چشم خويش طوفانهاي نمك را ديدم خرداد ماه امسال دو بار به سمت آذربايجان شرقي سفر كردم مسيرم را به جاده قديم ابريشم ، جاده نيمه كاره و خلوت خورخور به گوگان كج ميكنم باد معمولي مي وزيد در وسط راه غافلگير ريزگردهاي سفيد نمكي شدم مسافت ديد 2-3 متر شده بود خوف عجيبي پيدا كردم «خدايا طوفان نمك كه مي گويند همين است!» البته من اين خوف را قبلا هم تجربه كرده بودم وقتي كه چند سال پيش به شهر اورميه در يك اتفاق نادر باران خاك باريده بود .

در آن لحظات ضمن پناه بردن به خدا يك ضرب المثل «هر چه بگندد نمكش مي زنند ، واي به روزي كه بگندد نمك » و اين شعر سعدي يادم افتاد:

در رفتن جان از بدن گويند سخن فراوان

من به چشم خويش ديدم كه آرام جانم مي رود

مسئولين محترم! ديگر هيچ عجله اي نيست فرصت به غايت زياده است حرجي نيست تا مي توانيد جلسه و همايش  بگزاريد تا مي توانيد صحبت كنيد تدبير و انديشه كنيد ولي ما را اميدي نيست !  

 

 

چهارشنبه 28 خرداد 1393ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | گزارش و تحليل       یازار :  حجت الهامی
+0 به یه ن

گوللر باغي

زيبا اما كوچك


رود شهرچايي يكي از نعمات و زيباييهاي طبيعيت اورميه مي باشد سابقا اين رودخانه از كنار شهر مي گذشت و شنا و ماهيگيري در آن از جمله تفريحات جوانان شهر بود و پارك قديمي شهرچايي هم در كنار اين رود روزگاري رونق خاص خودش را داشت ولي احداث زيرگذر و روگذر و كنارگذر ... در فلكه شهرچايي چنان ضربتي بر پيكر تنومند اين پارك زدكه زخمهاي آن زيبا روي و روح رنجيده آن درختان سر بريده و گنجشكهاي بي آشيان و گلهاي پژمرده هرگز التيام نخواهند يافت .

قرار بود از پارك جديد گوللر باغي بنويسم اما نمي دانم چرا باز اين حس نوستالوژيك من سركشي كرد و افسار قلم از كف ربود البته چرايي آن را خوب مي فهمم چون ساعتي را كه در آن پارك جديد قدم زدم فشار و استرس زيادي را متحمل شدم در اين گونه مواقع رجعت به خاطرات مشابه گذشته مي تواند بهترين مفري و ملجا انسان باشد چنان كه استاد سخن شهريار پس از آنهمه گشت و گذار در شهرهاي بزرگ بالاخره به روستاي خشكناب كه نه به خاطرات روستا رجعت معصومانه مي كند و آن شاهكار حيدر بابا را خلق مي كند .

علي رغم دعوتي كه براي پوشش خبري روز افتتاحيه داشتم متاسفانه نتوانستم برسم اما اخبار آن را پي گيري كردم از نكات جالب آن مراسم اهداء لقب حضرت گل به ميمنت افتتاح پارك گوللر باغي به شهردار اورميه بود كه از سوي يار غار و دوست صميمي آقاي جهانگيرزاده اعطا شد البته من نشنيدم كه از تلاشهاي شهرداران گذشته در اين پروژه از جمله آقايان عصمت پرست و بازيان نيز يادي شود .

به هر حال چند روز بعد براي تماشاي پارك جديد شهرمان به پارك دانشجو رفتم اولاً اينكه وجه تسميه اين به نام دانشجو در چه چيزي نهفته است نه اين پارك در مقابل دانشگاه قرار گرفته و نه در روز دانشجو افتتاح شد و نه در طراحي اين پارك امكانات و اهداف خاصي براي دانشجويان مثلاً براي استراحت يا مطالعه و تحقيق ويا تفريح يا ورزش در نظر گرفته شده است اما نام محوطه گوللر باغي  با مسما است چون هم يك نام زيباي تركي است و هم با فضاسازي آن پارك مانند باغچه هاي گل ، طاقهاي گل ، كلبه گل... همخواني دارد از ديگر كارهاي خوب در اين پارك ساخت سرويسهاي بهداشتي با طرح بيروني صخرهاي ، اسب بالدار و مجسمه هاي لاك پشت مي باشد اما جالبترين از همه به نظر من رها كردن چند اردك و گاز در مسير رودخانه شهرچايي بود.

با اين همه اين پارك علاوه بر معايبي مانند نبودن مكانهايي براي نشستن و استراحت و شكستن پل چوبي تنها پس از چند روز يك عيب بسيار بزرگ دارد كه بايستي حتما مورد توجه و اصلاح  قرار گيرد و آن معابر بسيار تنگ و  كوچك پارك گوللر باغي مي باشد در طراحي و ساخت اين پارك عامل اصلي يعني انسان به كلي فراموش شده است گويا قرار است جماعتي از اين پارك حالا به هر شكلي يا استراحت كنند يا قدم بزنند يا حتي بدوند در فرهنگ مردم اورميه نيز استفاده از فضاهاي سبز چه در داخل شهر و چه در خارج از شهر جايگاه ويژه اي دارد.

در گوللر باغي نه تنها براي مكث و استراحت جايي وجود ندارد بلكه عرض معابر آن نيز به قدري تنگ است كه به انسان احساس خفگي دست مي دهد در شلوغي جمعيت حتي راه رفتن عادي هم امكان پذير نيست اين معابر كوچك شايد براي باغهاي خصوصي مسئولين محترم كاربري داشته باشد اما اصلا براي يك باغ عمومي مناسب نيست .

بنده براي يك دور زدن شخصا چندين برخورد فيزيكي از قبيل تنه ،  رو در رو ،پشت پا داشتم حاصل يك بار گشت وگذار در آن پارك براي بنده خستگي بيش از حد و قاطي اعصاب بود من كه شخصا محال است بار ديگر به آن پارك قدم بگذارم اما لطفاٌ مردم را دريابيد لطفاٌ.    

چهارشنبه 28 خرداد 1393ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | گزارش و تحليل       یازار :  حجت الهامی
+0 به یه ن

روابط جمهوري اسلامي ايران و جمهوري آذربايجان

           از حرف تا عمل

فروردين ماه سال جاري بعد از تعطيلات عيد نوروز رئيس جمهور آذربايجان جناب الهام علي اف با استقبال دكتر حسن روحاني رئيس جمهوري كشورمان وارد تهران شد و با مقامات عاليرتبه ايران از جمله مقام معظم رهبري و رياست جمهوري ديدار و گفتگو كردند .

متاسفانه علي رغم وجود اشتراكات بسيار بين دو كشور در ادوار گذشته برخي مسائل بر روابط في ما بين سايه انداخته و به تناسب ظرفيتهاي موجود هرگز روابط بين دو كشور گسترده نبوده است اما با تغيير دولت در ايران و اتخاذ رويكردهاي جديد در حوزه سياست خارجي از سوي دوت يازدهم انتظار مي رود كه ظرفيت هاي بالقوه موجود تحقق يافته و به سمت شكوفايي پيش برود.

برخي رفتارهاي شعاري از طرف ايران از قبيل صدور اسلام سياسي و هراس دولت جمهوري آذربايجان از گسترش اسلام گرايي افراطي را ميتوان از جمله دلايل سردي روابط در گذشته ذكر كرد اما تحولات سالهاي اخير در منطقه به گونه اي بوده كه بايد اذعان كرد امروزه ايران نيز در صف مبارزه با اسلام گرايي افراطي قرار گرفته است حضور گروه هاي تروريستي و تكفيري به نام اسلام در شرق و غرب ايران مثل القاعده و داعش و اعلام تبري و انزجار ايران از اينگونه  گروه ها و برداشتهاي ناصواب از اسلام باعث شده اكنون ايران منادي اعتدال اسلامي در منطقه و جهان شود.

در همين راستا مقام معظم رهبري در ديدار با الهام علي اف ضمن تاكيد بر ارتباط با مردم و عقايد مذهبي خاطرنشان كردند كه نبايد اجازه داد برخي جريانها با ترويج افراط گرايي مذهبي وحدت ملي را منهدم كنند . اين دقيقا همان چيزي است كه رئيس جمهور آذربايجان  نيز نگراني خود را از اين مساله ابراز داشتند.

نگرانيهاي مشترك در كنار بينشهاي مشترك درك مشتركي را نسبت به هم ايجاد مي كند كه مي تواند  گرما بخش و تضميني در روابط دو طرف باشد و يخهاي عدم اعتماد بهم را ذوب نمايد.

در اين ميان مساله گروهاي ملي گراي پانيسمي در هر دو طرف نيز اگر مستمسك دولتي نداشته باشند نمي توانند چنان تاثير منفي در روابط في ما بين داشته باشند.

پس از استقلال جمهوري آذربايجان و اكتشاف ذخاير نفت ، مشكل ساختگي مذاكرات رژيم حقوقي درياي خزر همواره يكي از نقاط منفي در تفاهم بين دو كشور همسايه بوده است كه اگر منطقي نگاه كنيم و قوانين ساري و جاري بين المللي را هم در نظر بگيريم حق با جمهوري آذربايجان خواهد بود.ايران عهد نامه هاي عهد قجر را مبنا قرار داده  و بر آن پافشاري مي كند قراردادي كه طرف مقابل آن يعني شوروي اكنون وجود خارجي ندارد و روسيه نيز تنها در حد مرزهاي خود مي تواند وارث قرارهاي شوروي سابق باشد گرچه ايران در اين زمينه به توصيه هاي روسيه نيزقانع نيست. به هر تقدير ايران بايد حقيقت كشورهاي ساحلي درياي خزر را را ببيند و با دوري از شعار زدگي به حدود و صغور دريايي بين المللي گردن نهاده به بهره برداري خصوصي از مرزهاي ساحلي و آبي خود قانع باشد در اين زمينه انتظار مي رود دولت تدبير و اميد با اتخاذ رويكردهاي منطقي قفل خود ساخته رژيم حقوقي درياي خزر را نيز باز كنند.چنانچه آقاي روحاني نيز در مورد مذاكرات صورت گرفته بين دو كشور در زمينه رژيم حقوقي درياي خزر تصريح كردند:«ما در اين زمينه با هم گفتگو كرديم و هر دو طرف بر اين اعتقاد هستيم كه براي دستيابي به توافق نهايي در اين زمينه راه درازي پيش رو نداريم»

البته مرور تفاهم نامه هايي كه در اين سفر انجام شد باز كما في السابق چندان خاصيتي نداشت و چنگي به دل نمي زد يادداشتهايي در موارد حوادث غير مترقبه و محيط زيستي و يك موافقتنامه ساخت نيروگاه برق آبي ، اما به نظر من اهميت سفر چند روز بعد حسن اوغلو وزير دفاع و امنيت جمهوري آذربايجان به ايران و ديدار با وزير دفاع ايران كمتر از سفر آقاي علي اوغلو نبود و تفاهمهاي همكاريهاي نظامي و امنيتي بدون دادن فرجه به كشورهاي بدخواه ثالث و افراطي هاي داخلي  حائز اهميت بسيار بود و حاكي از اراده جدي دو طرف براي همكاري واقعي در كنار رفع سوء تفاهمات ورفع موانع داخلي و خارجي بود. ما اين ديدارها و مذاكرات را در روزهاي آغازين سال نو به فال نيك مي گيريم در اين راستا پرهيز ايران از اجلاسهاي شوم مثلثي با دشمنان كشورهاي ترك زبان يعني يونان و ارمنستان مي تواند به دور از ژستهاي كاذب ديپلماتيك چهرۀ يك دوست واقعي از ايران را ترسيم كند .

اجراي اصل 15 قانون اساسي و تدريس رسمي زبان تركي آذري نيز در ايران گرچه يك امر داخلي است اما ضمن جلب رضايت قوميت بزرگ آذري در ايران درجلب رضايت و اعتماد دولت و ملت جمهوري آذربايجان نيز بي تاثير نخواهد بود با اين روند جمهوري آذربايجان نيز ديگر درد ايران هراسي نداشته و در رفت و آمد اتباع ايران تسهيلات لازم را به عمل خواهد آورد تا شاهد شكوفايي روابط اقتصادي و سياسي و به خصوص بهار فرهنگي باشيم.

با اين اوصاف همه اذعان دارند كه در گذشته همكاريهاي دو كشور بسيار نازل بوده و اكنون كه التهاب نگرانيهاي مذهبي و قومي و حقوقي تا حدودي پايين آمده بايد سطح مناسبات دو كشور بالا رود.

در مورد لزوم توسعه همكاريهاي بين دو كشور ايران و آذربايجان باز حضرت آيت اله خامنه اي خاطر نشان كردند كه:« سطح مبادلات كنوني دو كشور در مقايسه با ظرفيتها و امكانات گسترده طرفين بسيار پايين است و اميدواريم اين سفر مقدمه توسعه همكاريهاي اقتصادي و منطقه اي شود»

در اين راستا استانهاي شمالغرب كشور بخصوص آذربايجان غربي بايد بيش از پيش از خود تحرك نشان دهد.

 مسئولين ما بايد پاسخگو باشند چرا با كشوردوست و برادري مثل جمهوري آذربايجان كه داراي اشتراكات عميق تاريخي ،مذهبي ،زباني است بايد چنين روابط نازلي داشته باشيم اما با كشوري مثل عراق كه تا ديروز دشمن خونخوار ما بود چنان. اقليم شمال عراق كه با پلانهاي آمريكا ابتدا منطقه پرواز ممنوع و سپس خودمختار اعلام شد اكنون قبله روابط خارجي استان ما شده است هنوز كوچه پس كوچه هاي ما ،كوهها و دشتهاي ما بوي خون شهداي سرافراز را مي دهند كه جوانان شهرما براي آباداني شهرهاي آنها روانه كارهاي مشقت آور مي شوند.حكومت اقليم شمال عراق كه دايه حمايت و پرورش گروههاي تروريستي پ پ ك وپژاك مي باشد كه عملا تهديد بالقوه و بالفعل براي كشور و به خصوص استان ما هستند عجبا كه شريك استراتژيك ما باشد اما برادران تني و مذهبي ما همسايه متشخص و بي آزاري مثل جمهوري آذربايجان معمايي لاينحل.

به اين سئوال بيش از مسئولين كشوري ، مسئولين استاني آذربايجان غربي و بخصوص شهري اورميه بايد جوابگو باشند .


پنجشنبه 8 اسفند 1392ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | گزارش و تحليل       یازار :  حجت الهامی
+0 به یه ن

خدايا روا مدار كه گدا معتبر شود!

 حجت الهامي-هفته نامه فرداي ما-4اسفند1392-شماره530

در مغازه يكي از آشنايان براي مدت كوتاهي مي نشينم صحبت از كسادي بازار است ودريغا از يك مشتري ! اما ربع ساعتي كه در آنجا بودم 3 نفر مراجعه كردند و عجبا كه هر سه يك چيز خواستند «بده در راه خدا »

يكي پير مردي كه مي شود گفت ديگر جسم فرسوده اش توان كار نداشت و اصولا حالا بايد يك مستمري مي گرفت و بازنشسته مي شد .

ديگري يك نفر عاليجناب شيك پوش ! كه به قول رفيقم لباسهاي او چند برابر لباسهاي ما قيمت داشت و اصلا هم به قيافه اش نمي آمد كه گدا باشد

نفر سوم يك معتاد ! در شرح حال او هم گفتند كه زماني گچكار خيلي ورزيده اي بود اما حيف كه حالا...

احساس مي كنم معضل تكديگري رفته –رفته به سوژه تكراري نوشته هاي من تبديل مي شود كه البته آنهم ناشي از باز خوردهاي زندگي اجتماعي است.

«از آنجا براي پر كردن گاز ماشين به جايگاه  ميروم آنجا هم يك نفر با كارت شناسايي از يك مؤسسه خيريه اي قبض در دست تقاضاي كمك مي كند»

به خانه كه مي رسم در شوك اين صحنه هاي شامگاهي هستم و افكارم پريشان . تلويزيون را كه روشن مي كنم سريالي به نام آواي باران نشان مي دهد كه اكثر نقشها و قهرمانان آن فيلم  باز گداها هستند !

با خود مي گويم عجب گدا بازاري شده است اين كشور ؛ صحبت اين سريال و تاثير آن بر مخاطبين را زياد شنيده بودم.اما نمي دانم اگر گدايي كار منكر و مذمومي است قهرمان سازي از اين موضوع گناه چه وجه از توجيهي براي صدا و سيما مي تواند داشته باشد نشان دادن فوت وفن هاي تكدي گري و اعتياد ،ترويج زبان و ادبيات سخيف و مهمتر از همه تابو شكني از اين كارهاي پست و قهرمان سازي از رذالتها نتيجه اش اين مي شود كه هر 5 دقيقه 1 نفر مفت خور وارد دكان كسب و كار حلال مي شود .

يادم هست چند سال پيش يك سريالي را تلويزيون نشان مي داد كه يك دختري مي خواست به يك پارتي برود رگبار تلفنها به صدا و سيما باريدن گرفت كه چرا رواج منكر مي كنيد ناچار در وسط برنامه مجري شبكه براي اداي توضيحات حاضر شد و خواهش كرد كه فيلم را تا آخر ببينيد و بعدا نظر بدهيد يعني كه  در ادامه آن دختر از آن كار پشيمان خواهد شد و پارتي بي پارتي .

حالا مي  خواهم اين سؤال و اين قياس را داشته باشم كه آيا تكديگري و اعتياد هم جزو كارهاي ذمه و منكر هست يا نه؟  آيا اين منكرات بمراتب خيلي پست تر و زشت تر از منكر پارتي نيستند ؟ آيا نمي بينيد صدا و سيما چگونه قبح اين عمل را مي شكند و ترويج مي دهد ؟

اين گدا بازاري چيست مملكت با اين گدا پروري مي خواهد به كجا برسد ؟

هر روز به آمار گداها و معتادها و بزهكارها اضافه مي شود هر روز به آمار كميته هاي امداد و بهزيستسي و مؤسسات خيريه افزوده مي شود خيلي از مردم بدجوري به مفت خوري عادت كردند از دست درازي مستقيم بگير تا حقوق و پاداشها و رشوتها و رانتهاي بيجا و آنچناني مديران ارشد همه از اين قماش هستند  خيلي ها بد جوري به ماهي خوري بدون زحمت عادت كرده اند بدون اينكه ماهيگيري كنند كاش حداقل در قبال كمك به كسي كاري از طرف مقابل مي خواستيم تا عادت مفت خوري رواج پيدا نكند حتي اگر آن كار لازم هم نباشد و در واقع بيهوده هم باشد .

البت بايد اقرار كرد در پشت پرده اين ناهنجاريها معضلات و تبعيضهاي فرهنگي ، اجتماعي ، اقتصادي و سياسي مردم هم بيداد مي كندكه بايد مورد توجه و بازبيني وقرار بگيرند و الا با روند موجود بايد منتظر فساد بقيه هم بود.

واقعا چه مجهور و غريب افتاده است اين درس و سخن نغز شيخ اجل كه مي فرمايد :

نابرده رنج گنج ميسر نمي شود

مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

+0 به یه ن


نيروي انتظامي شادي هواداران تراكتور را در اورميه بر نتابيد!

جمعه 25 بهمن با قهرماني شايسته تراكتور تيم محبوب آذربايجان در جام حذفي روز شيرين و به ياد ماندني در تاريخ پرافتخار آذربايجان رقم خورد به مناسبت اين قهرماني شادي و هيجان طرفداران تراكتور در همه شهرهاي خطه آذربايجان قابل تصور بود اما  نيروي انتظامي به جاي همراهي با مردم در جشن پيروزي گويا وظيفه خود را برخورد قهرآميز و  مقابله خشن ديده بود.

مشاهدات عيني در خيابانهاي اورميه حاكي از آن بود كه هر گونه نشانه و نماد تيم محبوب تراكتور در دست هر كسي جرم محسوب شده  و جمع آوري مي شد هر ماشيني كه به هر نحوي ابراز شادي مي كرد متوقف شده و مدارك هويتي سرنشينان ضبط مي شد برخورد ناشايست و زننده عوامل انتظامي كه هيجان و نشاط جوانان آذري را نشانه گرفته بود واقعا بسي جاي تاسف داشت  

قبلا نيز بارها شادي خياباني مردم را در مناسبتهاي مختلف مثل رقابتهاي انتخاباتي يا قهرماني تيم ملي يا تيمهاي پر طرفدار ديگر را ديده بوديم اما چنين برخوردهاي تندي را از طرف نيروهاي انتظامي نديده بوديم حال جاي سوال و تعجب است كه چرا اين بار روي قرمز به  قهرماني قرمزپوشان آذربايجان نشان دادند.

خدا را شاهد مي گيرم كه هيچ حركت سياسي و غير اخلاقي نبود تنها شادي و نشانه هاي تيم محبوب تراكتور براي آنها گران آمده بود .

 به هر حال روز جمعه برگ ديگري بر كلكسيون افتخارات آذربايجان افزوده شد تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد!

 تصوير بدي كه از عملكرد نيروهاي انتظامي در آن روز در ذهنها نقش بست  به عينه نشان داد كه علي رغم تبليغات پر طمطراق آنها زياد هم با قاطبه مردم دوست و همراه نيستند.

هواداران در ديدار تراختور آزربايجان و ...

دوشنبه 14 بهمن 1392ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | گزارش و تحليل       یازار :  حجت الهامی
+0 به یه ن

ميرجلال‌الدين كزازي، استاد نامدار ادبيات فارسي: ترس از آموزش به زبان مادري نادرست است
در اصل 15 و 19 قانون اساسي به حق قوميت‌ها در تحصيل به زبان مادري اشاره شده است. 34 سال پس از تصويب قانون اساسي سرانجام دولت يازدهم تصميم گرفت اين اصل‌ها جزو اولويت‌ها قرار بگيرد و اجرا شود. اما فرهنگستان زبان و ادب فارسي در جلسه چند روز پيش خود با اجراي طرح آموزش به زبان مادري در مدارس مخالفت كرد. از ...

.در اصل 15 و 19 قانون اساسي به حق قوميت‌ها در تحصيل به زبان مادري اشاره شده است. 34 سال پس از تصويب قانون اساسي سرانجام دولت يازدهم تصميم گرفت اين اصل‌ها جزو اولويت‌ها قرار بگيرد و اجرا شود. اما فرهنگستان زبان و ادب فارسي در جلسه چند روز پيش خود با اجراي طرح آموزش به زبان مادري در مدارس مخالفت كرد. از دلايلي كه براي اين مخالفت عنوان شده « از بين بردن انسجام ملي »است.

دكتر ميرجلال الدين كزازي، استاد نامدار ادبيات فارسي در اين خصوص به سايت تدبير مي‌گويد:

«پاسداشت زبان‌ها و گويش‌ها به معني ناديده گرفتن زبان پارسي و كنار نهادن آن نيست».
اين استاد ادبيات تاكيد مي‌كند: «اگر در دبستان و دبيرستان درسي براي آموختن دانشورانه اين زبان‌ها و گويش‌ها كه نوآموز و دانش آموز پيش‌تر آن‌ها را از مادر و خانواده خود آموخته‌اند، گنجانيده شود، گزندي به زبان فارسي نمي‌رساند».



به نظر شما جاي دادن آموزش زبان مادري در مقاطع تحصيلي در كشور امكان پذيراست؟


زبان مادري چنان كه از نام آن بر مي‌آيد زباني است كه كودك بايد آن را از مادر بياموزد. آموزش زبان مادري در كنار زبان فراگير ميهني به هيچ وجه با هم ناسازگاري ندارد كه بخواهيم يكي را برگزينيم و ديگري را فرو گذاريم. اما اگر كودك زبان مادري را از مادر و در خانه نياموزد، در دبستان ، دبيرستان و دانشگاه هم نمي‌تواند آن را آن چنان كه بايدآموزش ببيند. اگر در اين آموزش‌ها تنها زبان مادري را بياموزد از آموختن زبان ملي و فراگير كه باعث پيوند در ميان همه تيره‌هاي ايراني است باز مي‌ماند.

اين سخن به معناي اين نيست كه زبان‌ها و گويش‌هاي بومي بي‌ارزش هستند ، اين زبان‌ها و گويش‌ها گنجينه‌هايي بسيار گران بها هستند. يادگارهايي هستند كه از ايران كهن و نياكان ما به جا مانده است. اگر ما بخواهيم زبان فارسي را هم بياموزيم چاره‌اي نداريم جز اينكه گويش‌ها و زبان‌هاي بومي را بيشتر شناخته و در آن‌ها پژوهش كنيم ، زيرا اين زبان‌ها و گويش‌ها مانند "نيا" براي زبان پارسي و زبان پارسي به "نواده" آن‌ها مي‌ماند. بهترين كار اين است كه در دانشگاه‌ها و طرح‌هاي پژوهشي دانشگاهي به زبان‌ها و گويش‌هاي بومي يا زبان مادري بپردازيم. هنگامي كه جوانان ايراني زبان پارسي را به عنوان زبان فراگير در دبستان ودبيرستان آموخته‌اند و زبان مادري را هم در كودكي در خانواده؛ از اين آگاهي و توان دوگانه مي‌توانند بهره ببرند كه هم زبان پارسي را بهتر بشناسند و هم در گويش‌ها و زبان‌هاي بومي خود پژوهش كنند و زيبايي‌ها، نقص‌هاو كاركردهاي گونه‌گون آن‌ها را بشناسند و به ديگران بشناسانند.

يكي از پديده‌هاي بسيار زيانبار فرهنگي كه در اين سال‌ها در ايران گسترش يافته اين است كه كودكان كمتر بخت آن را دارند كه زبان بومي و مادري را در خانواده بياموزند زيرا خانواده‌ها مي‌كوشند به كودكان خود زبان پارسي را آموزش دهند يا در خانواده با يكديگر به پارسي سخن مي‌گويند.اين رفتار و روش است كه به زبان‌ها و گويش‌هاي بومي گزندي گران مي‌رساند. بايد بكوشيم و به همه ايرانيان بياموزيم اين زبان‌ها و گويش‌ها بسيارارزشمنداست. اگر واژه‌اي در هر كدام از اين زبان‌ها بميرد، ايراني آگاه و خويشتن‌شناس و ايران دوست در مرگ آن واژه به سوگ خواهد نشست ، زيرا با مرگ آن واژه بخشي از تاريخ و فرهنگ پيشين ايراني خواهد مرد.

به نظر شما مفيداست مانند زبان انگليسي كه در مدارس آموزش داده مي‌شود، زبان مادري هر منطقه هم دريك كتاب آموزش داده شود؟


اين روش بسيار مي‌تواند سودمند باشد. آن چه من گفتم بر اين پايه بود كه زبان بومي و گويش بومي به جاي زبان پارسي آموخته شود. اما اين كه درسي هم در دبستان يا دبيرستان به زبان مادري گنجانيده شود بسيار سودمند است به ويژه در زبان‌ها و گويش‌هاي بومي كه داراي «دبيره» يا خط هستند. نوآموز يا دانش آموز كه اين گويش يا زبان را در خانواده يا از خويشان و نزديكان يا به هر شيوه ديگر آموخته است به ياري آن درس مي‌تواند با نگاهي دانشورانه هم به آن بازگردد. اين شيوه به نظر من مفيد و سودمند خواهدبود.
استفاده از زبان مادري ممكن است باعث ايجاد اختلاف شود؟ فرهنگستان زان و ادب پارسي اعلام كرده با اموزش زبان مادري مخالف است زيرا انسجام ملي را از بين مي‌برد
.


پاسخ من به اين پرسش اين است: اين شيوه انديشيدن از بيخ و بن بيهوده و نادرست است. زيرا گويش‌ها و زبان‌هاي بومي هم مانند زبان پارسي بسيار ارزشمند و گران قدر است. بايد به هر شيوه‌اي كه مي‌توان آن‌ها را پاسداشت و اين گونه نيست كه پرداختن به يكي برابر با فرو نهادن ديگري باشد.ايرانيان هزاران سال پيش از تيره‌هاي گوناگون ساخته شده‌اند، پاره‌اي از آن‌ها گويش و زباني ويژه خود دارند ، براساس اين زبان است كه با هم پيوند مي‌گيرند و گفت‌و‌گو مي‌كنند،اگراين زبان فراگيراز ميان برود آن پيوند از ميان خواهدرفت،ازاين روي پرداختن به زبان پارسي به هيچ وجه به معناي آن نيست كه زبان‌ها و گويش‌هاي بومي بي‌ارزش هستند ونبايد به آن‌ها پرداخت. پيش‌تر هم گفتم براي اينكه زبان پارسي را به نيكي بشناسيم بايد زبان‌ها و گويش‌هاي بومي را شناخته باشيم زيرا گذشته و پيشينه زبان فارسي را در آن‌ها مي‌توان يافت.
اما اعضاي فرهنگستان زبان با آموزش زبان بومي و مادري هر منطقه مخالفت كرده‌اند و تاكيد دارند كه آموزش زبان مادري لازم نيست
.


من ديدگاه خود را در اين مورد گفتم. بر آنم كه گويش‌ها و زبان‌هاي بومي بايد پاسداشته شود ، به ويژه در اين روزگار كه با خطر نابودي روبرو هستند . اما پاسداشت اين زبان‌ها و گويش‌ها به معني ناديده گرفتن زبان پارسي و كنار نهادن آن نيست. اگر در دبستان و دبيرستان درسي براي آموختن دانشورانه اين زبان‌ها و گويش‌ها كه نوآموز و دانش آموز پيش‌تر آن‌ها را از مادر و خانواده خود آموخته‌اند، گنجانيده شود گزندي به زبان فارسي نمي‌رساند. اينكار فوايدي دارد كه از آن جمله مي‌توان گفت: باعث مي‌شود كه گويش‌هاوزبان‌ها نيرو يابند و در نوآموز و دانش‌آموز انگيزه پرداختن به اين گويش‌ها و زبان‌ها را به وجود خواهدآورد. اين‌ها موجب مي‌شوند تا اندك اندك يك فاجعه فرهنگي كه مدتي است رخ مي‌دهداز بين برود. آن فاجعه فرهنگي هم اين است كه خانواده‌هاآگاهانه يا ناآگاهانه مي‌كوشند كودك را از زبان مادري خود بي‌بهره كنند. در خانواده‌ها به اين گويش و زبان سخن گفته نمي‌شود. ما بايد همواره در هر گونه برنامه‌ريزي به اين نكته بنيادين بيانديشيم كه هيچ تضادي ميان زبان فارسي با زبان‌ها و گويش‌هاي بومي نيست.

اگر قرار بر آموزش زبان مادري در مدارس باشد، چگونه بايد در زبان‌هاي بومي انسجام ايجاد شود؟


اين گونه ‌گوني گويش‌ها و لهجه‌ها‌‌ همان گنجينه‌اي است كه من از آن سخن گفتم. اگر همه اين گويش‌ها به يك گويش دگرگون شود ‌‌هم آن فاجعه رخداده است. همه اين گويش‌هارا بايد پاسداشت. شما مي‌توانيد يك گويش را بر گزينيد وآن زبان بومي آموخته شود و بدينسان زمينه‌اي به جوانان داده شود تادرآينده بتوانند در گويش‌هاي گونه‌گون آن زبان پژوهش كنند و بكوشندآن‌ها را از تباهي برهانند. اما اين كه يك گويش جاي گويش‌هاي ديگر را بگيرد نمودي از‌‌ همان فاجعه خواهد بود.

منبع خبر : نويدآذربايجان(هادي پناهي)
دوشنبه 14 بهمن 1392ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | گزارش و تحليل       یازار :  حجت الهامی
+0 به یه ن
پاسخ «توطئه‌گر» بي‌ادب به برخي بزرگان ادب
ناصر فكوهي استاد دانشگاه
اي بي‌خبر ز درد و آهم / خيزيد و رها كنيد راهم
من گم‌ نشده‌ام مرا مجوييد / با گمشدگان سخن مگوييد
روزگاري شاعري بزرگ، براي زبان و ادبيات و فرهنگ ما، شعري سروده بود با عنوان زيبا و گوياي: «روزگار غريبي است نازنين...». و در حقيقت نيز روزگار غريبي است و جامعه‌اي غريب‌تر كه مي‌تواند سالم‌ترين و هوشمند‌ترين آدم‌ها را به سوي خودشيفتگي و ازخودبيگانه‌شدن پيش برد. روزگار عجيبي است كه هر اندازه در آن بيشتر تامل مي‌كنيم، حيرت بيشتري به سراغمان مي‌آيد. امروز بزرگان عالم سياست، به‌گونه‌اي شگفت و البته تحسين‌برانگيز، كمتر هراسي از آن دارند كه از تكثر فرهنگ و زبان ايراني سخن بگويند و حتي در ديدارهايشان با مردم نواحي مختلف ايران، به زبان مادري آنها، به‌جز فارسي، سخنراني مي‌كنند تا نزديكي خويش را با فرهنگ ايشان نشان دهند. در حالي كه آنها بايد بيشتر از هر كسي از به‌خطرافتادن «وحدت ملي» وحشت داشته باشند و نگران آنكه مبادا تاكيد و تاييدي در اينجا و آنجا، ولو كمرنگ، به فرهنگ‌هايي كه هزاران سال در اين كشور در كنار هم زيسته و يكديگر را تقويت كرده و «ايران فرهنگي» را ساخته‌اند، به اين وحدت و قدرت آنها خدشه‌اي وارد كند. اما در همين روزگار، آدم‌هايي كه اصلا و ابدا كارشان سياست‌بازي نيست، ناگهان وارد ميدان مي‌شوند تا در موضوعي به اهميت «حق قانوني تدريس زبان مادري» كه در اصل 15 قانون اساسي پيش‌بيني شده است، دخالت كنند. بزرگاني كه كارشان پژوهش و تقويت فرهنگ و زبان است، اين‌بار رسالت خود را در آن مي‌بينند كه «توطئه»‌ها را كشف كنند و دستورالعمل حذفي، براي زبان‌هايي كه به مذاق آنها خوش نمي‌آيد، صادر كنند. ظاهرا، امروز زبان‌هاي فرهنگ ما ديگر داراي «ارباباني» شده كه بايد به ما بگويند چه بكنيم و چه نكنيم. روزگار غريبي است... گويي اينجا هر بزرگواري كه نام «بزرگ» و به‌ويژه «بزرگ هنر و ادب» بر او نهاده شد، بايد از همان نخستين سال‌هاي دريافت اين مقام ، بكوشد كه دست به كاري بزند كه ديگران را از اين قضاوت عجولانه پشيمان كند. به‌خصوص زماني كه در سال‌هاي پختگي عمر و موقعيتي قرار گرفته كه بايد بداند هر كلامش مي‌تواند جماعتي بزرگ را به گمراهي بكشد: تلخي داستان شاملو و سخناني را كه در سال‌هاي آخر عمر بر زبان راند و بدون هيچ شناختي، «ضحاك» شاهنامه را قهرمان مبارزه طبقاتي كرد و «كاوه آهنگر» را سردسته اوباشي كه فردوسي (با نام‌بردن از او با تحقيرآميزترين واژگان) در قالب يك فئودال باستاني، تلاش كرده به مقام قهرماني برساند، هنوز در اذهان ما هست و مي‌دانيم بيشتر از آنكه آن عزيز مسوول اين كار باشد، كساني مسوول هستند كه تمايل دارند به‌جاي هر كاري از همه‌كس و همه‌چيز «اسطوره» بسازند و سپس به اسطوره‌هايشان مجوزي كامل و بي‌حدومرز براي هرگونه اظهارنظر بدهند تا خودشان را بالا بكشند و اين داستان پيشينه‌اي دردناك دارد كمااينكه گروهي از نوشته‌هاي عرب‌ستيزانه و غيرقابل دفاع نويسنده بزرگي چون هدايت هنوز بهانه‌اي است براي تاختن به فرهنگ ايراني از سوي شوونيست‌هاي عرب.  همين است كه امروز هم شاهد خبري هستيم كه بايد برايمان همچون خبر يك زمين‌لرزه مي‌بود.    
اما متاسفانه ما در چنان انفعالي به‌سر مي‌بريم كه ظاهرا هيچ مساله‌اي نمي‌تواند وادار به واكنشمان كند: در همايش رسمي يكي از مهم‌ترين نهاد‌هاي رسمي، بزرگاني كه هركدام خدمات بسياري به زبان و ادبيات اين پهنه كرده‌اند، اما روشن است نه تخصصي در سياست دارند، نه در مديريت و نه از همه كمتر در سياست و تاريخ اين عرصه فرهنگي، بسيار تاكيد كرده‌اند كه آموزش زبان‌هاي محلي كه در اصل 15 قانون اساسي از ابتداي انقلاب اسلامي آمده، اما هرگز به ملاحظات امنيتي (كه در دوره جنگ و زماني شايد موجه هم بوده‌اند) اجرا نشد، مي‌تواند به زبان فارسي ضربه بزند. برخي از اين دوستان حتي تا به جايي پيش رفته‌اند كه اظهار كرده‌اند: بهتر است فقط درباره اين زبان‌ها پژوهش كنيم (يعني مردم زبانشان را كنار بگذارند) و برخي تا جايي كه طبق سنتي مرسوم و بسيار مورد پسند عوام در اين كشور كه در زبان مردمي به آن، سنت «دايي‌جان ناپلئوني» مي‌گويند، باز يك دست «بيگانه غربي» را اينجا هم (يعني در واقع در قانون اساسي ما) پيدا كرده‌اند. جالب آن است كه اندك‌زماني از آن نمي‌گذرد كه مدير يكي ديگر از نهادهاي نيمه‌رسمي و فرهنگي كشور، با «شجاعت» و «قاطعيت» حكم قتل زبان مادري بيش از 20ميليون آذري‌زبان ايران و ميليون‌ها آذري‌زبان يك دولت ملي، همسايه و دوست ايران (آذربايجان) را صادر كرد و آن را «چيزي» بي‌ارزش تلقي كرد كه ارزش مطالعه دارد و نه قابليت گسترش و انديشيدن و در اين ميان، پاي روستاييان ما را هم پيش كشيده و جمله نامناسبي هم درباره آنها گفت. اين چهره «برجسته» تا حدي پيش مي‌رود كه استادان كشور همسايه را بي‌سواد و بي‌شعور مي‌نامد و در «حد دهاتي‌هاي ما». البته همه اين رويكردهاي پان‌ايرانيستي، به حساب مبارزه با پان‌تركيسم گذاشته مي‌شود در حالي كه بهترين خوراك براي پان‌تركيست‌ها و همه پان‌ها ديگر اينگونه اظهارات غيرمسوولانه است. پرسش اين است: آيا بايد تعجب كنيم؟ به گمان ما، به‌هيچ‌وجه: سيستم اجتماعي ما به چنين سخنان و چنين انديشه‌هايي دامن مي‌زند. بسياري از روشنفكراني كه خود را مدرن يا پسامدرن مي‌نامند، ابايي از آن ندارند كه در همه زمينه‌هايي كه كوچك‌ترين اطلاعي ندارند وارد شوند. سينماگران، «گزيده شاعران بزرگ كلاسيك» منتشر مي‌كنند و دوست دارند نام خود را كنار غول‌هاي ادبيات ايران بگذارند و از ميان آثار آن بزرگان از پيروانشان بخواهند گزيده آنها را بخوانند؛ ادبا، معتقدند كه در حق ما ظلم شده است كه تاكنون جايزه نوبل ادبيات نگرفته‌ايم و حتما توطئه‌اي در كار است؛ گروهي يك‌سال مدعي‌اند اسكار حق ماست و اين جايزه اصلا سياسي نيست، چون «اتفاقا» يك فيلم ايراني برنده جايزه شده و سال بعد، يكباره «اسكار» را سياسي اعلام مي‌كنند چون يك فيلم ضدايراني برنده مي‌شود. دانشمندانمان، حتي آنها كه در سرزمين‌هاي ديگر زندگي مي‌كنند، چنان تحت‌تاثير سخنان اغراق‌آميز هم‌وطنان است، كه گمان مي‌برند جهان يكسره زيرسلطه آنهاست و نهادهايي كه در آنها خدمت مي‌كنند، وابسته به وجود ايشان. در اين شرايط، به مصداق «هر كسي از ظن خود شد يار من»، «پان»‌ها يا شونيست‌هاي قومي هم حرف خودشان را مي‌زنند و البته از شنيدن چنين اظهاراتي از دست بزرگان ادب و متفكر برجسته معاصر، بسيار خوشحال چون برايشان خوراكي كامل براي مبارزه «ضد فارس» تهيه مي‌كند؛ ضدعرب‌هاي نژادپرست، آموزش زبان عربي را در مدارس ما بهانه مي‌كنند كه از تبعيض نسبت به زبان‌هاي ديگر سخن بگويند، بدون آنكه توجه كنند تقريبا تمام ادبا و دانشمندان زبان‌ فارسي عرب‌شناس و عرب‌دان بودند؛ شوونيست‌هايي كه هنوز روش‌هاي صدسال پيش يك مستبد وابسته به بيگانه، سنت‌گرا و زورگو را «بنيانگذاري ايران نوين» مي‌نامند؛ آدم‌هاي تحصيلكرده‌اي كه افتخار خود را دفاع از آدم عقب‌افتاده‌اي مي‌دانند كه جامعه‌اي عقب‌افتاده‌تر جسارت داشت خود را با پادشاهان «منورالفكر» اروپايي مقايسه كند، چون چند ساختمان به دست خارجيان برپا كرده و چند رييس قبيله را به‌دار آويخته بود. متاسفانه مشكل ما در اين پهنه آن است كه حتي اگر كسي قابليت تبديل‌شدن به انساني هوشمند و مفيد براي جهان را هم داشته باشد، با روابط مريد و مرادي، ما فنايش مي‌كنيم. اين مثال را زياد شنيده‌ايم، اما تكرار آن هميشه سودمند است كه بهترين راه نابودي يك چيز، دفاع بد از آن است. زبان فارسي به‌ويژه زباني كه به همت همه مردم ايران و در بسياري موارد كساني كه زبان مادري‌شان فارسي نبوده (شهريار، ساعدي، يونسي، فرزاد...) ساخته شده و آنقدر قدرتمند هست كه نيازي به چنين مدافعاني نداشته باشد. هرچندگاه همين شوونيسم‌هاي بي‌مايه شاعري چون شهريار را وادار كرد كه شعر معروف «الا يا تهرانيا انصاف مي‌ده...» را بسرايد. اين يادداشت را با شعري زيبا از يكي از بزرگ‌ترين شاعران ايران آغاز كردم. براي اين كار دليلي داشتم. يك شب به ديدار اپراي عروسكي «ليلي و مجنون» به كارگرداني دوست عزيز، بهروز غريب‌پور رفته بوديم. بهروز، انساني توانا و انديشمند، مديري مبتكر (بنيانگذار و مدير اوليه دو نهاد بزرگ از ميان ده‌ها نهاد ديگر: فرهنگستان بهمن و خانه هنرمندان)، يك كرد و يك ايراني است كه به هر دو افتخار مي‌كند، به زبان مادري‌اش و به فارسي عشق مي‌ورزد و تحصيلاتش را به ايتاليايي انجام داده؛ بهروز آن شب غوغايي برپا كرده بود، اشعار زيباي فارسي نظامي بر ديوارها با رقص نور شگفت‌انگيز بودند، افسانه‌اي برون آمده از بن‌مايه‌هاي بين‌النهريني و عربي، درآمده به فارسي فاخر نظامي در اپرايي به زبان آذري اثر عُزير حاجي‌بيگف، آهنگساز ارزشمند آذربايجاني، با عروسك‌هايي كه در ايران ساخته شده‌اند، با سرمايه‌اي كه از جيب خود او و دوستانش و در غياب مسوولاني كه بايد حامي چنين هنر ارزشمندي باشند و البته با طراحي و تكنيكي كه خود وي ابداع كرده و با اپراي كلاسيك ايتاليايي پيوند خورده.
 معجزه‌اي از فرهنگ در برابر چشمان ما در جريان بود، از ده‌ها فرهنگ كه دست به دست هم داده بودند و براي كسي همچون من كه يك كلمه آذري نمي‌داند، تجربه‌اي بي‌نظير از آنچه فرهنگ در واقعيت هست، چيزي به دور از تعصبات نژادي و زباني و سنتي و... غنايي وصف‌ناپذير كه شخصيتي چون غريب‌پور نيز مي‌سازد، شخصيتي كه نه يك‌هزارم آن ادعا‌ها را دارد و نه به‌دنبال اسطوره‌شدن است، نه يافتن مريدي كه استاد خطابش كند و نه يك لحظه از معجزه فرهنگي‌اي كه با همين اجراهايش از «رستم و سهراب» گرفته تا «مكبث»، از «عاشورا» تا «مولوي» همه‌جا برپا كرده. وجود سنت‌هايي همچون اين اشعار و اين اپرا و اين كوشندگان خاموش و آرام فرهنگ است كه به ما اميد مي‌دهد شايد آينده‌اي بهتر داشته باشيم و شايد در آن آينده، اثر دريايي را كه در آن ناخداياني بر كشتي‌هاي خودشيفتگي به پيش مي‌تازند و از فرط خامي، نمي‌بينند كه خروش اطرافشان، نه فرياد‌هاي بالندگي كه ضجه‌هاي بيچارگي است، آنها كه آنقدر در خلسه‌اند كه فرورفتن آرامشان در گرداب پوچي را جدي نمي‌گيرند، فراموش كنيم. درود بر عروسكان جاندار بهروز، درود بر نظامي جاودان و بر بيگف بي‌مانند؛ و درود بر موسيقي و بر اپراي فاخري كه پستي‌ها و بلاهت‌ها را در خود نيست مي‌كند.     منبع:روزنامه شرق-14بهمن1392
شنبه 12 بهمن 1392ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | گزارش و تحليل       یازار :  حجت الهامی
+0 به یه ن

تاج گل تسليت

طلب رحمت يا شهرت

حجت الهامي-هفته نامه فرداي ما-8 بهمن 1392

 

«يكي از روزهاي سرد و خزان پاييزي آخرين برگ از درخت حيات حاجيه خانمي بر زمين افتاد خانواده او حتي  در و ديوار خانه او سيه پوش شدند.»

فراق عزيزان البته درد بزرگي است و تسكين بازمانگان نيز واجب.اما در اين بين حاشيه هايي بروز مي كند كه شايسته دقت و توجه بيشتري هستند امروز مي خواهم تنها از يكي از هزينه هاي زايد در برخي از مراسم ترحيم بنويسم.

«فرداي مراسم ختم ماموران شهرداري يك وانت تاج گل از حياط خانه متوفي به عنوان آشغال بيرون ريختند»

 من قيمت يك تاج گل را از نزديكترين گل فروشي همان محل جويا شدم يك مليون تومان ! يعني اگر حداقل 50 تاج گل را حساب كنيم 50ميليون تومان همينطوري با سلام و صلوات اسراف شده و به زباله تبديل شده است.

اين موضوع را با يك كارگر جوان كه اتفاقاً نامزد هم بود در ميان گذاشتم و گفتم كه اگر نصف اين مبلغ را به شما مي دادند چه مي كرديد؟گفت تا آخر عمر در حق حاج خانم دعا مي كردم و هر شب جمعه برايش نماز و فاتحه مي خواندم لازم به ذكر است اين جوان به تازگي 3 مليون وام ازدواج را با هزار مصيبت به زور گرفته بود كه آن هم كفاف شايد دو قلم لوازم خانگي ارزان قيمت را همين مي كرد.

به نظر اين مسئله بيشتر از چشم و هم چشمي، تجملات و شهرت طلبي اقشار مرفه جامعه ناشي ميشود اما چرا بايد فاصله طبقاتي در يك جامعه اسلامي اينقدر باشد . چندي پيش اين قلم از ارتحال مادري نوشت كه خانواده او به خاطر فقر مالي قادر نبودند مراسم ترحيم را به خاطر هزينه هاي مسجد در آن مكان عبادي بر جاي بياورند.

من در اين گونه قضايا نمي خواهم از مسئولين زياد انتقاد كنم ولي مسئولين به نوعي الگوي ديگر مردم به شمار مي روند و بايد بيشتر از ديگران تقوا و مراقبت پيشه كنند اما متاسفانه اين قبيل ريخت و پاش و اسراف كاريها در محافل آنها خيلي زياد مشاهده مي شود.در مورد فوق به حدود 50 تاج گل اشاره شد اما در مراسم ختم پدر يكي از نمايندگان  به چندين برابر اين اين مورد برخورد  شد.البته اين تاج گلها تنها در ظاهر براي عرض تسليت هستند ولي در پشت پرده حكايتهايي مثل فرصت طلبي و شهرت طلبي و رانت جويي و نامجويي و...بيداد مي كنند.

پنجشنبه 21 آذر 1392ده گؤنده ریلیب
بؤلوم | گزارش و تحليل       یازار :  حجت الهامی
+0 به یه ن

يكي بود يكي نبود!

           منتشره در نشريه فرداي ما14 آذر1392-شماره522 

  يكي بود

                                                                               


                                                                                      

  يكي نبود

اواسط ماه مهر شاهد دو اظهار نظر متفاوت يكي از طرف جناب آقاي فاني سرپرست آموزش و پرورش و ديگري از سوي دامغاني رئيس فرهنگستان هنر بوديم.

 آقاي علي اصغر فاني در مصاحبه با سايت جماران سكوت در برابر آموزش زبان مادري در مدارس را شكستند و صراحتا اعلام كردند كه :«تدريس زبان قوميت ها در مدارس اولويت من است».

مساله اي كه تا پيش از اين رد پاي آن تنها در وعده هاي انتخاباتي قابل مشاهده بود و آخرين آن را نيز دكتر روحاني وعده فرمودندبه طوري كه رئيس جمهور محترم در سخنرانيهاي متعدد پيش از انتخاب از جمله در اورميه  قول اجراي اصل 15 قانون اساسي را داده بودند و اكنون وزير پيشنهادي وزارت آموزش و پرورش گويا به جد پي گير اين مهم هستند.

در اين راستا آقاي فاني همچنين اظهار كردند :«ما بايد اصل 15 قانون اساسي را اجرا كنيم يكسري برنامه ريزيها در زمان آقاي خاتمي انجام شده بود كه در نهايت متوقف شده اند بايد اكنون با بررسيهاي دوباره اين برنامه ها را به جريان انداخت.»

هر چند اين خبر مهم طبق انتظار با استقبال كم روزنامه هاي سراسري مواجه شد ولي متاسفانه حتي  رسانه هاي منطقه اي هم كم لطفي از خود نشان دادند. در ميان روزنامه هاي سراسري تنها روزنامه وزين شرق تيتر اول و سرمقاله خود را تحت عنوان «سرمايه فرهنگي آموزش زبان مادري » در تاريخ 15 مهر به اين مصاحبه اختصاص داد و نظرات مخالفان و موافقان اجراي اين اصل را جويا شده بود.

ذر سرمقاله روزنامه شرق آمده است كه :«اين خبر درصورت اجراي شدن يكي از مهمترين اقدامات آموزش و پرورش طي سالهاي گذشته مي تواند باشد چرا كه آموزش زبان مادري با  توجه به تاكيدات نهادهاي بين المللي و منابع علوم تربيتي مي تواندنقش مهمي در جنبه فرهنگي و اجتماعي و فردي دانش آموزان ايفا كند و زبان مادري با توجه به قدرت نفوذ خود در ميان افراد باعث افزايش سرمايه فرهنگي افراد جامعه مي شود...مي توان اين طرح را به عنوان يكي از اميدوار كننده ترن طرح ها در آموزش و پرورش معرفي كرد .»ما هم اميدواريم با انتخاب جناب آقاي فاني به وزارت آموزش و پرورش بر اين مطالبه بر حق اقوام ايراني جامه عمل پوشانيده شود.

زمزمه شيرين خبر فوق هنوز ورد زبانها بود كه دامغاني رئيس فرهنگستان هنر بر زخم كهنه قوميت ترك آذري نشتري دگر باره زد و در مقاله اي به بهانه ترجمه اشعار حكيم نظامي به زبان تركي در جمهوري آذربايجان نوشت:«اندوه بزرگ اين است كه آذريها كه هرگز تبار تركي نداشته اند به جهت غلبه زبان ايل هاي مهمان مدعي صحراگردي و توحش بعد از مدنيت اند»

افاضات منسوخ و مغرضانه اي كه مسبوق به سياستهاي نژادپرستانه رژيم گذشته بود ولي متاسفانه رد پاي آن در شمايل جديد در نزد برخي از مسئولين همچون دامغاني و حداد عادل و...ديده ميشود بايد گفت در واقع همين طيف به اصطلاح مسئولين هستند كه تا كنون مانع اجراي اصل 15 قانون اساسي شده اند.فارغ از اينكه ما ترك باشبم يا نباشيم كدام عقل سليمي مي تواند انسانهاي ديگرهمنوع خود را وحشي قلمداد كند! آيا اين است انسانيت شما ، اين است اسلاميت شما ، اين است فرهنگ و هنر شما ، اين است اصالت و نجابت ايراني شما ...يعني خودپسندي در نزد برخيها تا به اين حد مي تواند وجود داشته باشد!

«هنر نزد ايرانيان است و بس!» آيا اين هنري است كه از آن دم مي زنيد همين كلمه بس است كه ديگران را بي هنر ، بي هوش ، وحشي ...فرض ميكند و افسوس و هزار افسوس كه رؤساي فرهنگستانهاي ما چنين فرهيخته گان و فاضلاني هستند آنگاه از مردم كوچه و بازار بجز ساختن جوكهاي مسخره و تحقير آميز به ديگر اقوام غير فارس چه انتظار ديگري مي توان داشت؟

من با اقدامات و سياستهاي دولت جمهوري آذربايجان كاري ندارم كه صلاح مماكت خويش خسروان دانند اما در اينجا و در داخل دقيقا به خاطر مخالفت با آن حضرات هنرمند است كه خيلي از دوستان مجبور مي شوند حتي آذري بودن خود را انكار كنند.

البته اگر از خودمان هم نقدي كرده باشيم اين گفتمان را هم خطا دانسته و اين گونه برخورد را ناشي از عصبيت مي بينم  به تاسي از اساتيد بزرگواري همچون دكتر صديق و مرحوم بهزادي اعتقادم بر اين است كه لهجه و صفت آذري با پايه و زبان تركي صحيح است و معتقدم كه با پس گيري اين كلمه از شوونيسم بايد از تله آنها رها شده و با زدودن گرد و غبار از واژه «آذر» آنها راخلع سلاح كرد. و براي رفع هر گونه شبهه پيشنهاد مي شود هر دو كلمه تركي و آذري را  در كنار هم بكار ببريم.

يعني كه ما هم ترك هستيم هم آذري. ترك بودن و آذري بودن هيچ منافاتي كه با هم ندارند اتفاقا مكمل هم هستند نگارنده ضمن ابراز مخالفت شديد و انزجار از تئوريسينهاي معلوم الحال زبان جعلي «فارسي آذري» اظهار مي دارد زبان ما «تركي آذري» بوده و هست تركي هم زبان و هم نژاد ما، و  آذري يا همان آذربايجاني لهجه و صفت ماست.

كساني كه شما از سر عجز و درماندگي وحشي مي ناميد و فردوسي نام شاعر بزرگ شما آنها را ديو مي ناميد اتفاقا قبل از آمدن بيابانگردان آريايي اين سرزمين موطن آنها بود تمدنهاي التصاقي زبان ماد ، ماننا ، اورارتور ، هيتي ، كاسبي ، سومري ، ...در واقع الگوي تشكيل دولتهاييي مثل هخامنشي و ساساني بوده اند. 

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی