21آذر،ريشه در تاريخ معاصر آذربايجان
توضيح:اين مقاله در مورخه 28 آذر 1384 درشماره 151 نشريه فرداي ما چاپ شده بود كه به مناسبت سالگرد قيام دموكراتيك آذربايجان مجدداً در اين وبلاگ منتشر مي شود.
تا كنون در مورد ريشه هاي انقلاب 21 آذر 1334 آذربايجان نظريات گوناگوني ارائه شده است اين نظريات را حدوداً به چهار مقوله مي توان تقسيم كرد.
1-نخست نظريه مورد علاقه ايرانيان محافظه كار ، بويژه شوونيستها ، شاه و هوادارانش و همچنين پاره اي از نويسندگان غربي ؛ بر اساس اين نظريه كل ماجراي آذربايجان صرفاً ساخته و پرداخته دخالت شوروي بود و فاقد هر گونه ريشه تاريخي و بومي
2-دوم گروه چشمگيري از نويسندگان ايراني و خارجي در حالي كه عامل شوروي را نيز از نظر دور نداشته اند وجود عامل مردمي را نيز در انقلاب آذربايجان ملاحظه كرده اند كه به صورت ويژگيهاي ايالتي و نوعي احساس عمومي در منطقه مبني بر بي توجهي مركز نسبت به منطقه وجه بروز يافته است.
3-سومين نظريه شامل گروهي از ايرانيان روشنفكر اكثراً دست چپيها كه عامل شوروي را كم بها داده و بر انقلاب آذربايجان به عنوان بخشي از از يك نهضت گسترده تر و در سطح مملكت براي دستيابي به دگرگونيهاي اساسي تاكيد نهاده اند.
4-و بالاخره نظريه چهارم روايت خود شورويها از اين وقايع ؛ بر اساس اين نظريه تاريخچه آذربايجان بخشي از يك مبارزه رهايي بخش ملي محسوب شده و ناسيوناليسم آذربايجاني نيز جزيي از يك واكنش عمومي در برابر استبداد دولت تهران مي باشد.
از ميان اين ديدگا ها نظريه هاي اول و سوم معطوف به سياسيون راست و چپ مركزنشينان است به نظر مي ايد تصوير حقيقي از اين ماجرا جايي ميان مقولات دوم و چهارم را داشته باشد بر اين اساس آذربايجان به عنوان منتطقه اي نگريسته مي شود كه داراي مسائل و مشكلات خاص و همچنين برخي از سران مبارزه گرايشهايي متأثر از نظام شوروي سابق را داشته اند اما دخالت شوروي به خودي خود نمي تواند به عنوان تنها عامل پديد آورنده قيام آذربايجان مطرح باشد.
تكاپوي يافتن انگيزه هاي داخلي بحران تا انگيزه هاي خارجي آن گرايش مفيدي است در تصحيح زياده رويهاي دخالت شوروي ،توجيهي براي هر واقعه ضد حاكميت وقت بشمار مي آمد.
در سال 1289 در نتيجه خيانت و جنايت پارك اتابك دوباره ارتجاع و استبداد غلبه پيدا ميكند و با اصابت گلوله به پاي سردار ملي در واقع انقلاب دموكراتيك مشروطه نيز از پاي در مي آيد و قهرمانان مبارز آن جنبش به تدريج در مكانهاي مختلف پراكنده و از ميان مي روند ليكن افكار مشروطه و آزادي خواهان رفتني نيست اما فرصت و شرايط جديدي مي بايست تا مشروطه و قانون اساسي دوباره پاي گيرد و روند انقلاب دموكراتيك ادامه يافته و تكميل گردد 10 سال بعد از آن حادثه فرصتي ديگر دست مي دهد .
تزار روسيه از صحنه سياست ايران بيرون مي رود، در تبريز تحت رهبري مبارزين انقلاب مشروطه قيام دموكراتيك خياباني ، در گيلان نهضت جنگل در خراسان قيام پسيان سر مي گيرد اما در نهايت اين حركتها نيز از طرف ارتجاع سركوب مي شود ليكن باز هم نه افكار آزادي و ترقي خواهي خاموش شدني است و نه تمامي آزادي خواهان محوشدني.
جنگ جهاني دوم شروع مي شود و دامنه آن ايران را نيز احاطه مي كند رضا شاه كنار مي رود و فرزندش جايگزين وي مي شود هر چند كه نماد ديكتاتوري و ارتجاع به ضعف گراييد اما دستگاه ارتجاع كماكان دست نخورده باقي ماند.در اين زمان 25 سال از افول سردار ملي مي گذرد و مرحله ديگري از حركت دموكراتيك و آزادي خواهي رقم مي خورد. آزادي خواهان از زندانها رهايي مي يابند و تبعيديها برمي گردند و نهضت دموكراتيك آذربايجان شكل مي گيرد در رأس اين نهصت باز همان مشروطه طلبان به رهبري ستارخان و دموكرات هاي آزادي و ترقي خواه خياباني جاي گرفتند حركتي قويتر با تجربه تر و پخته تر شكل گرفت . آزادي خواهان در مقابل استبداد و ارتجاع فرصت نسبتاً مساعدي را كه در نتيجه جنگ جهاني دوم بوجود آمده بود را نمي توانستند از دست بدهند و به خاطر سوابق انقلابي اين كار بايد از آذربايجان شروع مي شد در هيچ كجاي ايران بجز آذربايجان ممكن نبود چرا كه آذربايجان مهد تمدن درئازه تجدد و تنور مقاومت و قيام مي باشد .
در واقع نهضت دموكراتيك آذربايجان محصول سير تكاملي حركتهاي آزادي طلب از مشروطه تا سال 1324 مي باشد مرحوم پيشه وري نماينده اول منتخب مردم تبريز -كه متاسفانه اعتبارنامه او رد شد- و ليدر اين نهضت در سال 1324 در سالن شير و خورشيد تبريز چنين توضيح مي دهد:«شرايط به گونهاي سخت بود كه يقين حاصل كردم ماندن در تهران و نوشتن مقاله و ايراد نطق نتيجه نمي دهد ناچار به تدبيري كه از يكسال پيش بحث آن بود فكر كردم هم مسلكان آذربايجاني مي گفتند تهران خود رأس ارتجاع و مركز استبداد مي باشد اصلاحات را بايد از آذربايجان شروع كرد با قدرت مردم منطقه حكومت ملي تشكيل داد بايد براي مدتي از تهران چشم پوشيد و مستقيماً در اينجا كار كرد حقيقت اين فكر آنگاه در نظرم آشكار جلوه كرد كه در حال مذاكره با مسئولين دولتي در رابطه با تلگرافهاي تظلم و دادخواهي آذربايجانيها بودم بعضي دولتمردان مي گفتند كه به واسطه عريضه و تلگراف بيشتر به خود زحمت ندهيد ما به اين حرفهاي پوچ و بي ارزش جواب نخواهيم داد. بايد كه به مردم مراجعه مي شد با اين افكار و شعارها من به تكليف آزادي خواهان تبريز از تهران به آذربايجان حركت كردم.»پيشه وري-روزنامه 21 آذر
بين ترتيب در اوايل سال 1324 تعدادي از آزاديخواهان از نفاط مختلف ايران به تبريز مي آيند و در 12 شهريور فرقه دموكرات آذربايجان را تشكيل مي دهند و چنانكه ذكر شد اغلب مؤسسين و رهبران اين فرقه از مبارزين انقلاب مشروطه ،قيام خياباني ونهضت جنگل بودند.
كنسول آمريكا در تبريز نيز تأكيد مي كند كه :« چنين جنبشهايي از حمايت وسيع مردمي برخوردار است و شكايات و نارضايتيهاي حقيقي از حكومت مركزي رانشان مي دهد .» و در گزارش سفير كبير آمريكا در ايران مي خوانيم :«مقامات رسمي ايران در تبريز اظهار مي دارند كه فرقه دموكرات آذربايجان تكيه گاه توده اي ندارد...كنسول ما و كنسول بريتانيا در تبريز تأكيد مي كنند در آذربايجان نسبت به دموكراتها علاقه و همدردي وجود دارد مردم آذربايجان نسبت به حكومت تهران عميقاً نفرت دارند.»گذشته چراغ راه آينده است.ص223
گزارش سفير كبير انگليس در ايران صريحتر است:«اما استان آذربايجان شكايتي داشته دير يا زود و به نحو مؤثر به شورش بر عليه مقامات فاسد و ناواردي كه از تهران مأمور شده اند منجر گرديد تمام عوايد كشور در تهران به مصرف مي رسد و آنچه باقي مي ماند پس از پرداختهاي مربوط به ارتش و ژاندرمري در وزارت خانه ها خرج مي شود كه كار زيادي هم نمي كنند تمام مسايل و امور مربوط به استانها اعم از بزرگ و كوچك به تهران حواله مي شود و در بسياري اوقات از طرف وزارت خانه هاي مربوط بي پاسخ مي ماند حتي شهرداران بخشهاي استانها نيز از تهران اعزام مي شوند ضمناً من معتقدم كه بهتر است موضوع زبان را در نظر گرفت و افراد محلي را به مشاغل اداري هر محل نه تنها در مورد آذربايجان بلكه درباره تمام اقليتها بگمارد بطور كلي بايد گفت كه گوش تهران تا زمانيكه يكي از استانها دچار بي نظمي نشود به هيچ توصيه اي بدهكار نيست اعلاميه حزب دموكرات حاكي از دموكراسي و توسل به قدرتهاي دموكراتيك و منشور آتلانتيك عاقلانه و هوشيارانه تهيه شده است...»
قابل ذكر است كه اينها حرفهاي كساني بود كه رقيب شوروي در ايران بودند و اسناد مذكور نشان مي دهدكه اين جنبش داراي زمينه هاي عيني و مردمي هم بوده است نه اينكه به فرمان شوروي و به وسيله چند مهاجر صورت بگيرد.