سه شنبه 12 اسفند 1393ده گؤنده ریلیب
+0 به یه ن

آشیق درویش

آن مرد محبوب

                                               حجت الهامی

در سال 1309در کناره های دریاچه اورمیه نوزادی متولد می شود گریه های آهنگین  او دل خانواده ای را، بلکه دل روستایی را ،بل دل شهری را، که دل خطه آذربایجان را مسرور کرد.

آن زمان فرزند ذکور در هر خانواده ای اهمیت بسزایی داشت و چون خانواده آن نوزاد هم با کلی نذر و نیاز به این نعمت دست یافته بودند بسیار خوشحال بودند رسم بود که برای چنین عزیزی بهتر است یک سید محترمی نام بگذارد. تا چند روز پس از تولد آن زیبا روی خوش الحان هم  برایش نامی انتخاب نکرده بودند که دوره گرد درویشی به روستای کورتلر  می آید و از مقابل خانه آقای وهاب زاده عبور می کند بر دل پر مهر مادر برات می شود که اسم این عطیه الهی را او بگذارد پس می گوید : درویش برای پسرم اسمی بگذار!

درویش هم بلافاصله از آن جمله مادر استفاده می کند و کلمه محترم «درویش» را تکرار می کند و اینچنین  شد که نام با مسمای درویش برازنده آشیق آینده دیار ما می شود

 درویش کوچک در دامان با صفای روستای کوتلر و طبیعت سر سبز اورمیه رشد و نمو می یابد آواز بلبلان و چهچه قناریان را گوش می دهد و زخمه های پی در پی اموج دریا را نظاره می کند وآرام آرام با صدای دلنشینش شروع به خواندن می کند.

خوشبختانه این نبوغ و استعداد مثل سایر استعدادهای این دیار هرز نمیرود آشیق چوبان او را کشف می  کند و آشیق فرهاد به شکوفایی و کمال می رساند.

طولی نمی کشد که محبوبیت او فراگیر می شود و نماینده شاخص و استاد برجسته مکتب آشقی غرب آذربایجان به مرکزیت اورمیه می شود.

قهوه خانه های آنزمان بخصوص قهوه خانه های حول مرکز شهر نقش تالارهای امروزی را داشتند بلکه نقشی فراتر از تالار ،قهوه خانه و یا به گویش خودمان  چرچیلر قفه سی هر روز شاهد اجرای کنسرت زنده استاد درویش بود .داخل قفه جای سوزن انداختن نبود حتی خانمها نیز در بیرون از قفه به صدای دلنشین آشیق گوش جان می سپردند در یکی از مراسم سالگرد آشیق درویش خانمی را دیدم که زیاد محزون بود اولش فکر کردم که شاید از بستگان نزدیک آشیق باشد حس کنجکاوی و خبرنگاری من باعث شد تا پیش روم و از خود او سؤال کنم که گفت هیچ نسبت خانوادگی با آشیق ندارد فقط هوادار او بودم هر روز به جلوی قهوه خانه می رفتم و از بیرون گوش می کردم .

مرحوم پدر من هم هوادار و شیفته آشیق درویش بود به قهوه خانه اش می رفته و کاستهایش را زیاد گوش می داد برخی از آوازهایش را حفظ بود و گه گاهی به شیوه و سبک او می خواند به من می گفت آشیق دهقان هم آشیق بزرگی است اما صدای درویش چیز دیگری است صدای درویش از سینه و ته دل برمی آید ولی صدای دهقان در ناحیه سرش است .

من خودم فقط یک بار آشیق را دیدم 14 ساله داشتم حدود سال 1365 تابستان که مدارس تعطیل می شد پیش یک نفر گچکار کار می کردم یک روز برای صرف نهار در محله بازارباش محل سکونت آشیق ،به همراه اوستا به کافه معماران رفتیم آنجا مرد محجوبی نشسته بود در گرمای ظهر تابستان چند نفر بیشتر در قفه نبود اما همه با آن مرد با ملاطفت و محبت خاصی حرف می زدند اوستای من هم ضمن اظهار ارادت و مودت از آن مرد خواهش کرد کمی آواز بخواند با اینکه در چله تابستان چندان رمقی در آن مرد نبود و گویا مریض احوال هم بود باز خواهش اوستای گچکار را به زمین نینداخت و به اصطلاح یک قطار خواند در عوض اوستا هم وقت خداحافطی پول نهار آن مرد را حساب کرد وقتی چند قدم فاصله گرفتیم من از اوستا پرسیدم آن مرد که بود؟ با تعجب گفت نشناختی! او آشیق درویش بود ! هنوز هم صحنه های آن دیدار و قیافه و رفتار آن مرد محبوب و محجوب که دستی هم به سر من کشید مثل فیلم کوتاه در ذهنم نقش بسته است .

7 سال پس از آن یعنی تابستان سال 1372آشیق بزرگ شهر ما به دیدار معشوق شتافت گرچه آن مرد بزرگ ،آشیق بزرگ ،استاد بزرگ رفت اما شاگردان شایسته او آشیق عبداله ،آشیق اسمعلی ،آشیق صبور ،آشیق رضا ،آشیق زکریا...راه او را به خوبی ادامه دادند.

آشیق زکریا آخرین شاگرد آشیق درویش می گوید: شاگردان آشیق درویش نمی توانند بیهوده مدح و تعریف بگویند مثلا در مراسمی اگر بگویند آشیق این پول را بگیر و کسی را تعریف کن ما نمی توانیم آشیق درویش می گفت فلان کس چه کار عام المنفعه ای انجام داده است که من او را تعریف کنم آیا پلی ساخته است مسجدی احداث کرده است باید از من چیزی خواسته شود که برای همه اهل مجلس قابل استفاده باشد آشیقی راه و مکتب و هدف دارد.

آشیق اسمعلی می گوید :اگر یک آشیق در مجلس جلوی یک نفر برود و بخواند این عیب بزرگی است آشیق باید در وسط مجلس و برای همه بخواند.

حدود 10 سال پیش باشاگردان مرحوم آشیق درویش راجع به مشکلات آشیقی و زنده نگه داشتن یاد و نام عاشیق درویش در همین نشریه میزگردی داشتیم اکنون که به گذشته نیم نگاهی می کنم تغییرات محسوسی مساهده می شود پیچ رادیو را که باز می کنی در برنامه های فرهنگی و ادبی و موسیقی ماهنی های عاشیق درویش اکثرا پخش می شود چرا که موج تلفنها و پیامهای مردم این را می خواهند و انصافا رادیو اورمیه هم خوب جواب می دهد حتی اخیرا در برنامه های تلویزیونی هم دیده می شود که آشیق زکریا داستان کوراوغلو را بازگو می کند.

رسانه های مکتوب و مجازی هم دراین مورد در بین نخبگان نفوذ و تاثیر خاص خودشان را دارند

کانو آشیقها به همت حوزه هنری و با زحمات آقای علیزاده در عرض این 4 سال خوب رونق گرفته است و همه ساله مراسم بزرگداشت آشیق درویش در این کانون برگزار میشود

به قول آشیق مناف تا زمانیکه حرف و حدیثهای آشیق درویش در بین مردم و بر سر زبانهاست او نمرده است!

راست هم می گوید در واقع بین ما فقط فاصله و پرده ای افتاده است فاصله ای به مسافت عرض یک رودخانه!

بین روستای کوتلر و روستای قره حسنلو رودی وجود دارد گویند آشیق درویش در یک طرف رود و شخصی بنام نجات در طرف دیگر رود می نشستند و از آن فاصله استاد به شاگردش شعر و داستان و ساز ودر کل آشقی را یاد می داد.

حالا هم آن مرد نام آشنا و با صفا زیاد از ما دور نیست می توان هنوز هم صدای او را شنید و لذت برد.

هر سخن که از دل براید لاجرم بر دل نشیند

 ای آغالار بو دونیادان گئدیرم

واردی بیر آللاها نیازیم منیم

قوتاردی دورانیم تامام ائدیرم

آختارین صوحبتیم حسابیم منیم

اون ایکی ایمامی سالارام یادا

محمد امتی ایکی دونیادا

غریبلر ضامنیم چاغیررام دادا

گلینجه سسلرم آوازیم منیم

پوزولدو گولشانیم تئز سولدو گولوم

گوتدولر تابوتوم ییغیلدی ائلیم

سوره موبارک اوخودو دیلیم

دورد اوغلوم چکدی جنازم منیم

درویش دئییر تمام ائدیم سؤزومو

خالقین درگاهینا توتدوم اؤزومو

دئدیم آللاهیم یومدوم گؤزومو

نه گؤزل قیلدیلار نمازیم منیم

شنبه 23 آذر 1392ده گؤنده ریلیب
+0 به یه ن

21آذر،ريشه در تاريخ معاصر آذربايجان

توضيح:اين مقاله در مورخه 28 آذر 1384 درشماره 151 نشريه فرداي ما چاپ شده بود كه به مناسبت سالگرد قيام دموكراتيك آذربايجان مجدداً در اين وبلاگ منتشر مي شود.

تا كنون در مورد ريشه هاي انقلاب 21 آذر 1334 آذربايجان نظريات گوناگوني ارائه شده است اين نظريات را حدوداً به چهار مقوله مي توان تقسيم كرد.

1-نخست نظريه مورد علاقه ايرانيان محافظه كار ، بويژه شوونيستها ، شاه و هوادارانش و همچنين پاره اي از نويسندگان غربي ؛ بر اساس اين نظريه كل ماجراي آذربايجان صرفاً ساخته و پرداخته دخالت شوروي بود و فاقد هر گونه ريشه تاريخي و بومي

2-دوم گروه چشمگيري از نويسندگان ايراني و خارجي در حالي كه عامل شوروي را نيز از نظر دور نداشته اند وجود عامل مردمي را نيز در انقلاب آذربايجان ملاحظه كرده اند كه به صورت ويژگيهاي ايالتي و نوعي احساس عمومي در منطقه مبني بر بي توجهي مركز نسبت به منطقه وجه بروز يافته است.

3-سومين نظريه شامل گروهي از ايرانيان روشنفكر اكثراً دست چپيها كه عامل شوروي را كم بها داده و بر انقلاب آذربايجان به عنوان بخشي از از يك نهضت گسترده تر و در سطح مملكت براي دستيابي به دگرگونيهاي اساسي تاكيد نهاده اند.

4-و بالاخره نظريه چهارم روايت خود شورويها از اين وقايع ؛ بر اساس اين نظريه تاريخچه آذربايجان بخشي از يك مبارزه رهايي بخش ملي محسوب شده و ناسيوناليسم آذربايجاني نيز جزيي از يك واكنش عمومي در برابر استبداد دولت تهران مي باشد.

از ميان اين ديدگا ها نظريه هاي اول و سوم معطوف به سياسيون راست و چپ مركزنشينان است به نظر مي ايد تصوير حقيقي از اين ماجرا جايي ميان مقولات دوم و چهارم را داشته باشد بر اين اساس آذربايجان به عنوان منتطقه اي نگريسته مي شود كه داراي مسائل و مشكلات خاص و همچنين برخي از سران مبارزه گرايشهايي متأثر از نظام شوروي سابق را داشته اند اما دخالت شوروي به خودي خود نمي تواند به عنوان تنها عامل پديد آورنده قيام آذربايجان مطرح باشد.

تكاپوي يافتن انگيزه هاي داخلي بحران تا انگيزه هاي خارجي آن گرايش مفيدي است در تصحيح زياده رويهاي دخالت شوروي ،توجيهي براي هر واقعه ضد حاكميت وقت بشمار مي آمد.

در سال 1289 در نتيجه خيانت و جنايت پارك اتابك دوباره ارتجاع و استبداد غلبه پيدا ميكند و با اصابت گلوله به پاي سردار ملي در واقع انقلاب دموكراتيك مشروطه نيز از پاي در مي آيد و قهرمانان  مبارز آن جنبش به تدريج در مكانهاي مختلف پراكنده و از ميان مي روند ليكن افكار مشروطه و آزادي خواهان رفتني نيست اما فرصت و شرايط جديدي مي بايست تا مشروطه و قانون اساسي دوباره پاي گيرد و روند انقلاب دموكراتيك ادامه يافته و تكميل گردد 10 سال بعد از آن حادثه فرصتي ديگر دست مي دهد .

تزار روسيه از صحنه سياست ايران بيرون مي رود، در تبريز تحت رهبري مبارزين انقلاب مشروطه قيام دموكراتيك خياباني ، در گيلان نهضت جنگل در خراسان قيام پسيان سر مي گيرد اما در نهايت اين حركتها نيز از طرف ارتجاع سركوب مي شود ليكن باز هم نه افكار آزادي و ترقي خواهي خاموش شدني است و نه تمامي آزادي خواهان محوشدني.

جنگ جهاني دوم شروع مي شود و دامنه آن ايران را نيز احاطه مي كند رضا شاه كنار مي رود و فرزندش جايگزين وي مي شود هر چند كه نماد ديكتاتوري و ارتجاع به ضعف گراييد اما دستگاه ارتجاع كماكان دست نخورده باقي ماند.در اين زمان 25 سال از افول سردار ملي مي گذرد و مرحله ديگري از حركت دموكراتيك و آزادي خواهي رقم مي خورد. آزادي خواهان از زندانها رهايي مي يابند و تبعيديها  برمي گردند و نهضت دموكراتيك آذربايجان شكل مي گيرد در رأس اين نهصت باز همان مشروطه طلبان به رهبري ستارخان و دموكرات هاي آزادي و ترقي خواه خياباني جاي گرفتند حركتي قويتر با تجربه تر و پخته تر شكل گرفت . آزادي خواهان در مقابل استبداد و ارتجاع فرصت نسبتاً مساعدي را كه در نتيجه جنگ جهاني دوم بوجود آمده بود را نمي توانستند از دست بدهند و به خاطر سوابق انقلابي اين كار بايد از آذربايجان شروع مي شد در هيچ كجاي ايران بجز آذربايجان ممكن نبود چرا كه  آذربايجان مهد تمدن درئازه تجدد و تنور مقاومت و قيام مي باشد .

در واقع نهضت دموكراتيك آذربايجان محصول سير تكاملي حركتهاي آزادي طلب از مشروطه تا سال 1324 مي باشد مرحوم پيشه وري نماينده اول منتخب مردم تبريز -كه متاسفانه اعتبارنامه او رد شد- و ليدر اين نهضت در سال 1324 در سالن شير و خورشيد تبريز چنين توضيح مي دهد:«شرايط به گونهاي سخت بود كه يقين حاصل كردم ماندن در تهران و نوشتن مقاله و ايراد نطق نتيجه نمي دهد ناچار به تدبيري كه از يكسال پيش بحث آن بود فكر كردم هم مسلكان آذربايجاني مي گفتند تهران خود رأس ارتجاع و مركز استبداد مي باشد اصلاحات را بايد از آذربايجان شروع كرد با قدرت مردم منطقه حكومت ملي تشكيل داد بايد براي مدتي از تهران چشم پوشيد و مستقيماً در اينجا كار كرد حقيقت اين فكر آنگاه در نظرم آشكار جلوه كرد كه در حال مذاكره با مسئولين دولتي در رابطه با تلگرافهاي تظلم و دادخواهي آذربايجانيها  بودم بعضي دولتمردان مي گفتند كه به واسطه عريضه و تلگراف بيشتر به خود زحمت ندهيد ما به اين حرفهاي پوچ و بي ارزش جواب نخواهيم داد. بايد كه به مردم مراجعه مي شد با اين افكار و شعارها من به تكليف آزادي خواهان تبريز از تهران به آذربايجان حركت كردم.»پيشه وري-روزنامه 21 آذر

بين ترتيب در اوايل سال 1324 تعدادي از آزاديخواهان از نفاط مختلف ايران به تبريز مي آيند و در 12 شهريور فرقه دموكرات آذربايجان را تشكيل مي دهند و چنانكه ذكر شد اغلب مؤسسين و رهبران اين فرقه از مبارزين انقلاب مشروطه ،قيام خياباني ونهضت جنگل بودند.

حكومت يكساله فرقه دموكرات آذربايجان از جمله رويدادهاي مهم تاريخ معاصر آذربايجان است اين واقعه از آنجا كه با سياستهاي شوونيستي و همانند سازي رژيم پهلوي تعارض داشت جهت تحريك احساسات ناسيوناليسم ايراني و همچنين بد نام كردن فرقه دموكرات آذربايجان به انگ تجزيه طلبي زده شد نظام ديكتاتوري سابق به مدت طولاني 32 سال براي توجيه اين شايعات كوشيده است به نحوي كه برخي اشخاص ساده لوح نيز تحت تأثير آن قرار گرفتند همين حالا هم هستند بعضيها كه تا حرفي از حقوق ملي در ايران به ميان مي آيد او را به اتهام تجزيه طلبي مورد حمله قرار مي دهند در حاليكه مرامنامه رسمي فرقه دموكرات و سندهاي بيشمار به كرات تأكيد دارد كه آنها مختاريت آذربايجان را در چهارچوب تماميت ارضي ايران مي خواستند و يك سال بعد از حكومت فرقه مذاكرات و موافقت نامه هاي نمايندگان آذربايجان با دولت مركزي صداقت و درستكاري آنها در مورد تماميت ارضي و رد تهمت هاي تجزيه طلبي را اثبات مي كند .

كنسول انگليس در تبريز در كتاب ايران بين دو انقلاب مي نويسد هر چند كه روسها به دليل اهداف خود از حكومت ملي آذربايجان پشتيباني مي كنند ولي نمي توان انكار كرد كه بدبختيها و بي عدالتي هايي وجود دارد كه اگر در هر كشور ديگري بود به شورش خود انگيخته منجر مي شد نميتوانم باور كنم كه اين نهضت كاملاً كار روسها باشد بلكه به نظر مي رسد آنها از يك وضعيت انقلابي واقعي بهره برداري مي كنند مردم آذربايجان به اين نتيجه رسيدند كه نامزدهاي محلي آنها مي توانند به خوبي تهرانيها از عهده كار برآيند...با يك سفر كوتاه به آذربايجان متوجه شدم كه اين حكومت ملي هوشيارتر ،كارآمدتر و قويتر از حكومت پيشين فارسها ظاهر شده است.

كنسول آمريكا در تبريز نيز تأكيد مي كند كه :« چنين جنبشهايي از حمايت وسيع مردمي برخوردار است و شكايات و نارضايتيهاي حقيقي از حكومت مركزي رانشان مي دهد .» و در گزارش سفير كبير آمريكا در ايران مي خوانيم :«مقامات رسمي ايران در تبريز اظهار مي دارند كه فرقه دموكرات آذربايجان تكيه گاه توده اي ندارد...كنسول ما و كنسول بريتانيا در تبريز تأكيد مي كنند در آذربايجان نسبت به دموكراتها علاقه و همدردي وجود دارد مردم آذربايجان نسبت به حكومت تهران عميقاً نفرت دارند.»گذشته چراغ راه آينده است.ص223

گزارش سفير كبير انگليس در ايران صريحتر است:«اما استان آذربايجان شكايتي داشته دير يا زود و به نحو مؤثر به شورش بر عليه مقامات فاسد و ناواردي كه از تهران مأمور شده اند منجر گرديد تمام عوايد كشور در تهران به مصرف مي رسد و آنچه باقي مي ماند پس از پرداختهاي مربوط به ارتش و ژاندرمري در وزارت خانه ها خرج مي شود كه كار زيادي هم نمي كنند تمام مسايل و امور مربوط به استانها اعم از بزرگ و كوچك به تهران حواله مي شود و در بسياري اوقات از طرف وزارت خانه هاي مربوط بي پاسخ مي ماند حتي شهرداران بخشهاي استانها نيز از تهران اعزام مي شوند ضمناً من معتقدم كه بهتر است موضوع زبان را در نظر گرفت و افراد محلي را به مشاغل اداري هر محل نه تنها در مورد آذربايجان بلكه درباره تمام اقليتها بگمارد بطور كلي بايد گفت كه گوش تهران تا زمانيكه يكي از استانها دچار بي نظمي نشود به هيچ توصيه اي بدهكار نيست اعلاميه حزب دموكرات حاكي از دموكراسي و توسل به قدرتهاي دموكراتيك و منشور آتلانتيك عاقلانه و هوشيارانه تهيه شده است...»

قابل ذكر است كه اينها حرفهاي كساني بود كه رقيب شوروي در ايران بودند و اسناد مذكور نشان مي دهدكه اين جنبش داراي زمينه هاي عيني و مردمي هم بوده است نه اينكه به فرمان شوروي و به وسيله چند مهاجر صورت بگيرد.

جمعه 27 اردیبهشت 1392ده گؤنده ریلیب
+0 به یه ن
باليقلارين چونمه سي

قوچ آيي نين گلمه سي

هامييا قوتلو اولسون

يئني ايلين يئتمه سي



جمعه 27 اردیبهشت 1392ده گؤنده ریلیب
+0 به یه ن

           معني اورميه از نگاهي ديگر

اشاره:مضمون مقاله زير در سال 1380به عنوان پايان نامه تحقيقي دوره زبان تركي به پروفسور علي داشقين ارايه گرديد.دراينجا اختصارآن كه حاوي مطالب نوين مي باشد به مثابه يك نظريه منتشر مي شود.اميد كه با نقد و راهنمايي  خوانندگان بزرگوار بتوانيم حق مطلب را در مورد نام اورميه ادا كنيم تا گوشه اي از زبان،تاريخ و فرهنگ خود را باز شناسيم.

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی